خانه و بیمارستان

به گزارش علی آباد جدید، به گزارش خبرنگاران ؛ پاسداشت یاد و نام بزرگان و مفاخر کشور راهی است برای الگوسازی؛ راهی که یاری می کند جوانان با زیست علمی و شخصی این عزیزان آشنا شوند و با الگوگیری، راه پُرتلاش و پُرافتخار آن ها را ادامه دهند. بنیاد ملی نخبگان از چند سال قبل اقدام به برگزاری مراسم تکریم از نخبگان و مفاخر معاصر ایران زمین در سراسر کشور نموده است که گزارش آن در بولتنی به نام طواف شمع و نشریه ­ای به نامهنرنامه منتشر شده است. بازخوردهای این اتفاق مبارک باعث شد تا خبرنگاران با همکاری بنیاد ملی نخبگان تصمیم به درج برشی از زندگی شخصی و حرفه ای این بزرگان زیرِ نام قاب روایت کند. این مجموعه به قلم محسن شاه رضایی نوشته شده و تقدیم به خوانندگان فرهنگ مدار خبرنگاران می گردد.

خانه و بیمارستان

متن این شماره قاب روایت به توضیح زیر است:

دشواری، ترس و احتیاج اگر انسان را از پای درنیاورد، او را مقاوم و جسور می کند. جنگ همچنان ادامه داشت و اهواز با کمبود تخت و امکانات درمانی روبرو بود. دکتر رازی که تجربه پیروز تبدیل هتل آستریا اهواز به بیمارستان را داشت، به فکر تأسیس بیمارستانی دیگر افتاد. روزی به خانه عظیم و زیبایی برخورد کرد که ظواهر امر نشان می داد خالی از سکنه باشد. این همان مکان مناسبی بود که او به دنبالش بود. راننده را فرستاد بیمارستان دنبال ارّة آهن بُر برای بریدن قفل پارکینگ. همراهان دکتر با تردید این ماجرا را نگاه می کردند. ارّه را که آوردند، خود دکتر دست به کار شد. دقایقی بعد خانه در اختیار کادر بیمارستان بود. حدس دکتر درست بود و این خانه مناسبِ تأسیس بیمارستان دوم. خانه تخلیه بود و فقط در طبقه سوم یک یخچال وجود داشت. در یخچال را که باز کردند، فقط یک کاسه انگور بود و دیگر هیچ. آن ها که گرسنه و تشنه بودند، آغاز کردند به خوردن انگورها. ناگهان چشم دکتر به تکه کاغذی افتاد که رویش نوشته بود کمال ثریا. عجب! پس اینجا خانه دوست دوران کودکی خودش بود و رفیق قدیمی برادرش. دکتر سریع با برادرش تماس گرفت و گفت: کمال ثریا را پیدا کن و بگو زنگ بزند خانه خودشان. شاید نیم ساعتی نگذشته بود که آقای ثریا تلفن زد و گفت: آقای دکتر رازی، در منزل ما چه می کنید؟ دکتر ماجرا را تعریف کرد و گفت: به شما قول می دهم بعد از جنگ اگر زنده بمانم، تمام خسارت های واردشده به خانه را شخصاً جبران کنم و اگر نه، دولت این کار را خواهد نمود. و ادامه داد: کمال، می دانی که جنگ است و بیمارستان شهر جوابگوی این همه احتیاج روزافزون نیست. این گونه بود که خانه با رضایت کامل صاحبش تبدیل شد به بیمارستان. شعله های جنگ همچنان زبانه می کشید و حوادث مهمی در راه بود.

لینک مرتبط:

https://takrim.bmn.ir/fa/3841

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 1 خرداد 1400 بروزرسانی: 1 خرداد 1400 گردآورنده: aliabad-new.ir شناسه مطلب: 1728

به "خانه و بیمارستان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "خانه و بیمارستان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید